English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4184 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
place kick U توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
it pleased him to go U خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
to face somebody [something] U چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
impact ionization U ایونیزاسیون ضربهای یونیزاسیون ضربهای
team handball court U مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
passout U پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
kick save U نجات دروازه با پای دروازه بان
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
tricrotism U نبض سه ضربهای ضربان نبض بطور سه ضربهای
goal judge U داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
elements U دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element U دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
let him go U برود
print U برود
printed U برود
prints U برود
tell him to go U بگویید برود
let him go U بگذارید برود
he insists on going U اصراردارد که برود
he is not willing to go U نیست برود
he refused to go U نخواست برود
it is necessary for him to go U باید برود
he was made to go U او را وادارکردند برود
he refused to go U حاضر نشد برود
he is indisposed to go U مایل نیست برود
in order that he may go U برای اینکه برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
he durst not go U جرات نکرد که برود
i made him go U او را وادار کردم برود
he did not d. to go U جرات نکرد که برود
it is necessary for him to go U لازم است برود
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
he needs must go U ناچار باید برود
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
none but the old shold go U کسی مگربزرگان برود
goalpost U تیر دروازه تیر عمودی دروازه
goalposts U تیر دروازه تیر عمودی دروازه
it is necessary for him to go U براو واجب است که برود
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
Long absent, soon forgotten. <proverb> U از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
dare he go? U ایا جرات دارد برود
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man U ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? U چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
humpty dumpty U کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
dicrotism U دو ضربهای
posttraumatic U پس ضربهای
traumatic U ضربهای
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
impluse contact U کنتاکت ضربهای
impluse current U جریان ضربهای
impluse detector U اشکارسازجریان ضربهای
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
impluse distortion U اعوجاج ضربهای
impluse function U تابع ضربهای
impluse switch U تکمه ضربهای
pulsating load U بار ضربهای
impulsive force U نیروی ضربهای
impluse breakdown U شکست ضربهای
implusing signal U سیگنال ضربهای
impact exitation U تحریک ضربهای
impluse exitation U تحریک ضربهای
implusive excitation U تحریک ضربهای
shock excitation U تحریک ضربهای
impluse sender U مولد ضربهای
impact force U نیروی ضربهای
impluse voltage U فشار ضربهای
impluse switch U کلید ضربهای
impluse tachometer U تاکومتر ضربهای
shock concrete U بتن ضربهای
impact printer U چاپگر ضربهای
impulse turbine U توربین ضربهای
impulse discharge U تخلیه ضربهای
whipping U حرکت ضربهای
impluse generator U مولد ضربهای
impact strength U استحکام ضربهای
detonations U انفجار ضربهای
detonation U انفجار ضربهای
impluse wave U موج ضربهای
impluse inertia U لختی ضربهای
impact load U بار ضربهای
batch mixer U مخلوط کن ضربهای
mach wave U موج ضربهای
shock wave U موج ضربهای
shock waves U موج ضربهای
tricrotic U نبض سه ضربهای
drop test U ازمایش ضربهای
transient voltage U ولتاژ ضربهای
australian crawl U کرال دو ضربهای
percussion press U پرس ضربهای
partial products U حاصل ضربهای جز
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
percussion welding U جوشکاری ضربهای
strode analysis U تحلیل ضربهای
to ask somebody out U از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
levo U بطرف چپ
in U بطرف
in- U بطرف
at U بطرف
into U بطرف
impluse voltage test U ازمایش فشار ضربهای
impluse test U ازمایش فشار ضربهای
impluse voltage cascade U ابشار فشار ضربهای
mach line U موج ضربهای ضعیف
impluse turbine U توربین فشار ضربهای
daisy wheel printer U چاپگر اصلی ضربهای
impluse current generator U مولد جریان ضربهای
normal shock wave U موج ضربهای عمود
impluse circuit U مدار جریان ضربهای
impluse breakdown voltage U فشار شکست ضربهای
oblique shock wave U موج ضربهای مایل
impact transducer U مبدل فرایندهای ضربهای
impluse protective level U سطح فشار ضربهای
impluse voltage stress U تنش فشار ضربهای
impluse sound level U سطح صوت ضربهای
wavelet U موج ضربهای کوچک
impluse voltage generation U تولید فشار ضربهای
percussion riveter U پرچ کننده ضربهای
jar ramming method U روش ضربهای قالبریزی
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
tensile impact test U ازمایش کشش ضربهای
detached shock wave U موج ضربهای منفصل
impluse withstand voltage U فشار ضربهای ایستا
pusher type furnace U کوره نوع ضربهای
joint U مفصل اتصال ضربهای
pulsed resistance welding U جوشکاری مقاومتی ضربهای
impact crusher U سنگ شکن ضربهای
impluse voltage generator U مولد فشار ضربهای
atop U بطرف بالا
toward U بطرف نسبت به
frontward U بطرف جلو
homeward U بطرف منزل
orient U بطرف خاوررفتن
apporro U بطرف جلو
aport U بطرف چپ کشتی
upward U بطرف بالا
edgewise U بطرف لبه
upgrading U بطرف بالا
forwards U بطرف جلو
abaft U بطرف عقب
downwards U بطرف پائین
heavenward U بطرف اسمان
cephalad U متمایل بطرف سر
upgraded U بطرف بالا
dorsad U بطرف پشت
upgrade U بطرف بالا
without U بطرف خارج
to U بطرف روبطرف
upwards U بطرف بالا
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
earthward U بطرف زمین
on U بعلت بطرف
earthwards U بطرف زمین
eastwards U بطرف مشرق
to the east of U بطرف مشرق
with U بطرف درجهت
coastwards U بطرف ساحل
coastward U بطرف ساحل
cityward U بطرف شهر
frontwards U بطرف جلو
upgrades U بطرف بالا
mesail U بطرف وسط
orients U بطرف خاوررفتن
mesal U بطرف وسط
orienting U بطرف خاوررفتن
mediad U بطرف وسط
homes U بطرف خانه
onwards U بطرف جلو
home U بطرف خانه
edgeways U بطرف جلوباشد
pakkorro U بطرف بیرون
manward U بطرف انسان
riverward U بطرف رودخانه
rearward U بطرف عقب
hig low jack U ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
impluse response U رفتار در مقابل فشار ضربهای
tricrotic U ضربان نبض بطورسه ضربهای
impluse voltage test technipue U روش ازمایش فشار ضربهای
counts U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
counted U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com